علم بازاریابی یا مارکتینگ بیش از اینکه یک مفهوم تجاری یا علمی باشد ، مفهومی فلسفی است که در ابعاد مختلف ارتباطات و حتی زندگی ما جاریست.
هنوز هم بسیاری از مردم فکر می کنند که بازاریابی به معنای این است که بروشوری را در دستمان بگیریم و برویم به مکان های مختلف و التماس کنیم که از ما چیزی بخرند !
شاید برای بعضی عجیب باشد اگر بدانند که فروش بخش کوچکی از عملیات بازاریابیست. اگر کل فرآیند بازاریابی را به کوه یخی تشبیه کنیم ، فروش تنها بخش کوچک بیرون آب آن است و حجم عظیم و پایهای آن در زیر آب مخفی است. فروش فقط بخش کوچکی از عملیات بازاریابی است و مهمترین آن نیست؛ ولی به نحوی یکی از ارکان اصلی ارزیابی موفقیت یک برنامه بازاریابی است.
اگر بخواهیم به زبان بسیار ساده بازاریابی را برای فعالان اقتصادی تعریف کنیم ، می توان گفت : بازاریابی عبارت است از؛ همگراسازی همه فعالیتهای شرکت در مسیر فروش بیشتر.
از دیدگاه فلیپ کاتلر پدر علم بازاریابی نوین ؛ بازاریابی به عنوان فرآیندی مدیریتی - اجتماعی تعریف میشود که به وسیله آن، افراد، گروهها و سازمانها از طریق تولید، عرضه و مبادله کالا و یا خدمات با یکدیگر، به تأمین نیازها و خواستههای خود اقدام میکنند.
به نحوی احساس محرومیت انسان نسبت به برخورداری از یک خدمت یا کالا را نیاز یا Need میگوییم.
وقتی یک نیاز برای انسان برجسته شود تبدیل به خواسته میشود. خواسته در علم اقتصاد و بازاریابی، شکل ظاهری نیازهای ما است، که می تواند به صورت کالا یا خدمت مطرح شود، در واقع خواسته شکلی است که نیازهای انسان تحت تاثیر فرهنگ و شخصیت آنها به خود میگیرد، میباشد.
خواسته بر اساس توانمندی تامین کننده یا تولید کننده ها در نحوه برطرف کردن نیاز تعریف می شود. به قول فیلیپ کاتلر: منشا و خواستگاه اصلی نظام بازاریابی، نیاز و خواسته های بشر است.
در دنیای اقتصاد، تقاضا یعنی میل و خواست و توانایی یک فرد برای دریافت کالا یا خدمات.
از دیدگاه علم اقتصاد، محصولات و مواد مختلفی که توسط تولیدکننده، به بازارعرضه شود و در برابر دریافت پول، یکی از نیازهای انسان را تأمین و رفع کند، کالا نام دارد.
نیاز، خواسته و تقاضا، انسان را به سوی کالاهایی می کشاند که میتواند این نیازها، خواستهها و تقاضاهایش را برآورده سازد.